سلبریتیگریز؟ نه، من همیشه آدم سلبریتیستیزی بودم. به هر اندازهای که آدمها برچسب سلبریتی میخورند از چشم من میافتند. میخواهد آن آدم یک فوتبالیست مطرح باشد مثل آقای مجیدی، میخواهد یک خوانندۀ محبوب باشد مثل همایون شجریان، یا نویسندهای محبوب مثل رضا امیرخانی. از چشمم میافتند که هیچ! میتوانم بگویم با همۀ فعالیتهایشان زاویه پیدا میکنم. اگر قبلاً از بازی فرهاد مجیدی لذت میبردم (با اینکه توی تیم رقیب بود.)، اگر با شنیدن صدای همایون شجریان میتوانستم یک روز کامل زندگی کنم، اگر قبلاً خواندن کتابهای آقای نویسنده یکی از لذتهای زندگیام بود، حالا دیگر نیست. حالا تا اسم فرهاد مجیدی میآید یاد برخورد نفرتانگیزش میافتم با آن پلیس راهنمایی و رانندگی. وقتی اسم همایون شجریان میآید یاد چند آلبوم آخرش و ادابازیهایش با آن جناب اظری میافتم. وقتی با کسی از امیرخانی صحبت میکنم یاد تزهای روشنفکریاش میافتم و جایزۀ رمان سال که آخرش هم نفهمیدم چرا امیرخانی! آن هم برای رمانی نه چندان قوی، که مطمئنم خودش هم قبول دارد که کم و کاستی زیاد داشت.
یک موضوع گنگ دیگری هم برایم این وسط باقی است. اینکه چرا باید یک فوتبالیست (در این مثال فوتبالیست است.) بشود الگوی جوانان ما! که بعد کمیتهای که اسم اخلاق را روی آن گذاشتهاند بیاید و آن فوتبالیست را از بازی کردن در زمین فوتبال محروم کند. مگر چه انتظاری از شخصیت اجتماعی یک فوتبالیست(یا خواننده یا هر سلبریتی دیگری) داریم؟
س.ن: درست یا نادرست خواستم کمی غرغر کرده باشم.
درباره این سایت