زمان در دیدگاه انسان اعصار قدیم به دو گونۀ مقدس و نامقدس تقسیم میشد. «زمان مقدس» زمانی بود که صرف امور مقدس و ایمانی میشد و «زمان نامقدس» آن بود که در گذران زندگی روزمره و امور عادی به کار میرفت. این زمانهای مقدس خود چند دسته بودند. دستۀ اول زمانی بود که صرف امور دینی، نمازها و خواندن سرودهای ایمانی میشد. دستۀ دوم زمانهای اسطورهای بودند که آدمیان با تکرار آنها و بازساختن آنها، سعی داشتند خود را به زمانهای کهن اسطورهای و وقایع دوری که توسط خدایان و قهرمانان انجام گرفته بود وصل کنند و به اصل و منشأ خویش بازگردند. دستۀ سوم هم زمانهایی بود که یادآور ریتمهای کیهانی شمرده میشد. مانند نو شدن هلال ماه و یا ورود خورشید به برجهای جدی و حمل. انسان اعصار کهن میکوشید تا هرچه بیشتر از زمانهای نامقدس بکاهد و زمانهای مقدس را گسترش دهد.
در این بین، معنا و مفهوم زمانهای مقدس کیهانی برای آدمیان بسیار وسیعتر بود و برای آنها ارزش بیشتری قائل میشدند. باور انسانهای کهن بر این بود که هر رویداد کیهانی و طبیعی که هر ساله تکرار میشد، دقیقاً همان چیزی است که در ازل رخ داده بوده. به همین جهت انجام آیینهای وابسته به این زمان مقدس با نمایشهایی همراه بود و مردمان اعتقاد داشتند که با انجام آنها میشود زمان حال را به زمانهای اسطورهای گره زد و آن را به زمانی ابدی و اسطورهای تبدیل کرد.
این جشنهای ریتمیک گاه ماهیانه بود مثل رؤیت هلال ماه و گاه به صورت سالیانه برگزار میشد؛ که میتوان جشن سده، جشن مهرگان و نوروز را برای آن مثال زد. جشنهای سالانه و به خصوص نوروز هدف دیگری را نیز دنبال میکرد که اهمیت بیشتری در نزد مردم داشت. در حقیقت اجرای دقیق آیینها و برگزاری مناسب این جشن، مردم را قادر میساخت تا زمان نامقدس گذشته را در کنار خطاها و اشتباهات فردی و اجتماعی خود پشت سربگذارند و روزی نو و روزگاری نو را شروع کنند. این اعتقاد در بین مردم وجود داشت که برگزاری جشنها و آیینهای نوروزی یک دورۀ زمانی را پایان میداد و دورهای تازه را برمیگشود.
نکتۀ دیگر اینکه انسان اعصار قدیم برای هرچیزی روح و جان قائل بود و پدیدههای طبیعی را به شکلی متافیزیکی مینگریست و نه فیزیکی. برای مثال روئیدن گیاهان را زنده شدن آنها میدانست و پژمرده و زرد شدن پاییزیشان را مرگ زمین به حساب میآورد. هر هلال ماهی که در آسمان ظاهر میشد تولدی نو بود و هر محاقی مساوی با مرگ. حتی اینگونه تصور میشد که خورشید هرروز متولد میشود و هرشب میمیرد. به این شکل طبیعت عمق، گسترش و معنایی بس وسیعتر از آنچه حالا ما برایش قائلیم مییافت.
این نو شدن زمین یا همان سال نو،به خاطر اهمیت عمیقی که در زندگی معنوی و اجتماعی انسانها داشت، سبب پدید آمدن یک سری آیینها و سنتهای پربار و غنی گشته که به نخو شگفتانگیزی بین بسیاری از جوامع بشری مشترک است. از جملۀ این آیینها و سنتها میشود این موارد را نام برد:
1- پاکسازی محیط، تطهیر خویش، اقرار به گناهان، بیرون کردن شیاطین و دیوان از خانه و شهر و روستا به کمک اشعار و دعاهای مختلف.
2- کشتن آتش و برافروختن دوبارۀ آن.
3- راه افتادن مردانی با صورتکهای سیاه و رفتن تا مرز شهر، روستا، دریا، خانه و . همراه با خواندن شعرها و ادعیههای خاص.
4- برگزاری مسابقات پهلوانی و قهرمانی بین مردان شهر که نمادی بود از نبرد خدایان با شیاطین.
5- به پا کردن مراسمهای عیاشی و آشفتهسازی نظم معمول به همراه اجرای مراسمهایی که آن را ارجی میگفتند.
این جشنها و آیینها بیشتر جنبۀ ایمانی و اسطورهای داشت. اگرچه این اسطورهها در هر مکان و قومی دارای تفاوتهایی است، ولی در کلیّت مسئله شباهت بسیاری داشت. از جمله اینکه اعتقاد انسانهای کهن بر این است که در آغاز آشفتگی بود و بینظمی بر جهان حاکم بود. تا اینکه خدا (یا خدایان) از درون این آشفتگی سر برآورد و نظم را در تمام هستی حاکم ساخت. به همین خاطر است که در اغلب مراسمهای آیینی سال نو، آغاز سال با آشفتهسازی و سپس نظمبخشی به زندگی همراه است. برای مثال، در قدیم رسم بر این بود که آتشها را قبل از پایان سال و شروع سال جدید میکشتند و سپس آتشی نو را برافروخته میساختند. یا اینکه مراسمی برای حضور مردگان برگزار میشد که در آن مردانی با صورتهای سیاه شده شعرهایی میخواندن و به آوازخوانی میپرداختند؛ که این خود نمادی بود برای از میان رفتن مرزهای هستی و نیستی و مرگ و زندگی.
نکتۀ جالب توجهی که همۀ این مقدمات را برایش گفتم این است که اگر کمی سر بچرخانیم و دور و برمان را بهتر ببینیم، میتوانیم برخی از این آیینها و مراسمها را همین اطرافمان مشاهده کنیم. هنوز پاکیزه ساختن خانه و کاشانه که به آن خانهتکانی میگوییم مرسوم است. روشن کردن شمع در سفرۀ هفتسین میتواند نشانهای از برافروختن آتش نو باشد. خواندن قرآن یا دیگر کتابهای دینی و زمزمه کردن دعاهای مخصوص برای این است که در آغاز سال نو شیاطین و دیوان را از خانه و کاشانۀ خود برانیم. اینکه در آغاز سال نو از خدا طلب بخشش میکنیم نیز به معنای فراموشی دورۀ پیشین و آغاز حیاتی نو است. حاجی فیروزهایی که هنوز در خیابانها حضور دارند نشانهای هستند از مردانی که صورت خود را سیاه میکردند. ارتباط نوروز و دنیای مردگان را هم میتوان از مردمی که پیش از عید به دیدار قبر بستگانشان میروند و بالای سر آنها چراغ و شمع روشن میکنند متوجه شد. مسابقات و زورآزماییها هم که در بسیاری از روستاها و شهرها مرسوم است و نمادی است از نبرد خدایان با شیاطین و دیوان. آیین سیاووشخوانی نیز که نمادی است از بیداری دوربارۀ زمین و نو شدن حیات زمینی، هرساله در بعضی از روستاها انجام میشود.
سخن آخر هم اینکه گفتم به مناسبت عید نوروز کمی بیشتر دربارۀ آن توضیح دهم. اگر هم خواستید بیشتر دربارۀ نوروز و مراسمهای آن بدانید، کتاب «جستاری چند در فرهنگ ایران-مهرداد بهار» پیشنهاد خوبی است.
درباره این سایت