ساعت از هشت شب هم گذشته. لپتاپ را روشن میکنم. روی صفحهای که باز است، دکمۀ اف 5 را دوباره فشار میدهم. در این چند روز دکمۀ اف 5 لپتاپم به اندازۀ هزار کلیک پیرتر شده. دوباره اف 5 و اینبار صفحهای آشنا. گوگل دوباره رخ نشان میدهد. «دائماً یکسان نباشد حال دوران.»
ساعت از هشت گذشته و خوب که فکر میکنم، میبینم من هم همچون دکمۀ اف 5 لپتاپ، به اندازۀ هزار کلیک پیرتر شدهام. نه، فرسوده شدهام. فرسوده کلمۀ بهتری است. نه تنها من، که همه به اندازۀ هزار کلیک اف 5 فرسوده شدهایم.
افسوس که بیفایده فرسوده شدیم
وَز داسِ سپهر سرنگون سوده شدیم
دردا و ندامتا که تا چشم زدیم
نابوده به کامِ خویش، نابوده شدیم
«ترانههای خیام»
پینوشت: یک احساس کرختی خاصی در تمام بدنم بود که نمیشد هیچ نگفت. که نمیشد غرغر نکرد. که نمیشد.
درباره این سایت